#صبر #معجون_زندگی

#داستان_شب

#معجون_آرامش

روزی #انوشیروان بر #بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند. چون روزی چند بر این حال بود،کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان. بدو گفتند: در این تنگی و سختی تو را #آسوده_دل میبینم!
گفت: معجونی ساخته ام از شش جزئ و به کار میبرم و چنین که می‌بینید مرا نیکو می‌دارد.
گفتند: ... آن #معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید.
گفت: آری جزئ نخست #اعتماد_برخدا ی است، #عزوجل، دوم آنچه #مقدر_است بودنی است، سوم #شکیبایی_برای_گرفتار_بهترین_چیزهاست. چهارم اگر #صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم، پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد. ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد چون این سخنان به کسری رسید او را #آزاد کرد و گرامی داشت.

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CV5AM-jMOnA/?utm_medium=share_sheet

کانال تلگرام:
@montazer_mm
دیدگاه ها (۱)

#رضایت #شفاعت

#چند_خط_شعر#چند_بیت_جنونآن ها که #سوی_مرقد_بانو_پریده_انداز ...

#امنیت #اقتدار# وطن_پرست

#عشق #خانواده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط